اصلاحطلب مورد پسندجامعه چگونه باید باشد؟
در جامعهی ما چهار خواسته وجود دارد که از حمایت اجتماعی بهرهمند است: یکی خواست رشد و رونق اقتصادی به مفهوم افزایش تولید و رونق کسبوکار، یکی مردمسالاری و مشارکت سیاسی و دیگری توزیع مجدد منابع و امکانات و درآمدها و در نهایت، خواسته سبک زندگی متفاوت از سبک رسمی. این چهار خواسته طرفدار دارد. حالا به سراغ طبقات جامعه میرویم.
از نظر اقتصادی چهار طبقه داریم؛ یک: طبقه سرمایهداری به این مفهوم که دارایی دارد، کارگر استخدام میکند و خودش کار نمیکند و تصمیمگیرندهی اصلی در حوزه کاری، خودش است.
این طبقه براساس آماری که داریم هفتونیم درصد جامعه شاغلان ایران را تشکیل میدهد. دو: طبقه متوسط قدیم، یعنی طبقهای که ملکی دارد، اما خودش کار میکند، معمولا کارگر کمی استخدام کرده یا کارگر فامیلی دارد.
این طبقه حدود 33/9 درصد شاغلان را تشکیل میدهد. سه: طبقه متوسط جدید که از طریق تخصص و مدرک تحصیلی زندگی میکنند. این طبقه حدود 21 درصد شاغلان را تشکیل میدهند. چهار: طبقه نیروی کار است که از طریق فروش نیروی کار خود امرار معاش میکند و 32/3 درصد جمعیت شاغل را تشکیل میدهد. هرکدام از این طبقهها (در درون خود) به لحاظ درآمدی دارای سه سطح بالا، متوسط و پایین هستند. فرض را اگر بر توزیع نرمال درآمدی بگیریم، یعنی درصد درآمد بالای هر طبقه را 15 درصد، متوسط را حدود 65 درصد و پایین را 20 درصد در نظر بگیریم. طبقه سرمایهدار یا همان 7/5 درصد، آرمان اولیهاش رشد و رونق است.
قشر بالای درآمدی طبقه متوسط قدیم یعنی همان 15 درصد با طبقه سرمایهدار در این زمینه همراهی میکند (یعنی 7/5 درصد به اضافه 15 درصد از 39/5 درصد) این عدد حامیان رشد و رونق هستند. مسئله اصلی قشر میانه درآمدی طبقه متوسط قدیم، سبک زندگی است. یعنی خواستار تفاوت سبک زندگی خود با سبک زندگی رسمی هستند. قشر پایین این طبقه ممکن است با مشارکت و دموکراسی همدلی داشته باشد و دارند. مسئله قشر بالای درآمدی طبقه متوسط جدید هم سبک زندگی متفاوت است.
قشر میانه این طبقه طرفدار دموکراسی و مشارکت بیشتر است و قشر پایینی آن، از بازتوزیع امکانات دفاع میکند. در طبقه کارگر هم عمدتا بازتوزیع خواست اصلی است. خب حالا جمع بزنیم. حدود 33 درصد طبقه کارگر از بازتوزیع حمایت میکند، حدود 25 درصد طبقه متوسط جدید هم حامی بازتوزیع است، یعنی در مجموع یک جمعیت قابلملاحظهای از جامعه ما از بازتوزیع ثروت و درآمد دفاع میکند.
تصور من این است که نزدیک 45 درصد جمعیت ایران (تقریبی البته) از بازتوزیع ثروت حمایت میکنند. شما باید ببینید که میخواهید اصلاحطلبی را بر کدام نیرو سوار کنید؟ اصلاحطلبی بهعنوان روش در همه این طبقات طرفدار دارد، اما بهعنوان روش مسالمتجویانه قدمبهقدم عاری از خشونت، بدون تقلیلگرایی و متکی به مردم. در این میان اگر بخواهیم اصلاحطلبی را براساس آرمان تعریف کنیم، باید ببینیم چه اولویتی تعیین میکنیم.
تاکنون اولویت اول اصلاحطلبی توسعه سیاسی یا دموکراتیزاسیون بوده است و یک بخشهایی را هم همراه دارد. اگر میخواهیم همین را تا آخر ادامه بدهیم، باید بخشهای دیگر جامعه را هم متوجه کنیم که خواستههای آنها از این طریق تامین میشود. یعنی باید حداقل در کوتاهمدت، بخشهایی که بهدنبال بازتوزیع ثروت هستند را قانع کنیم که دموکراسی بیشتر به نفع آنان هم هست. حتی آنهایی که به دنبال سبک زندگی متفاوت هستند هم باید قانع شوند که دموکراتیزاسیون به نفع آنها نیز هست. حتی به اقشار بالای درآمدی هم باید گفت که دموکراسی به شما امکان بهبود شرایط اقتصادی را میدهد.
بعد از مدتی که دموکراسی صوری تحقق پیدا کرد، آن وقت میتوان درباره محتواها دعوا کرد. معتقدم در مقطع فعلی شکاف اصلی شکاف دموکراسی و غیر آن است و هیچ چیز نباید جای آن را بگیرد. اما باید بقیه را قانع کرد، بهویژه قشرهایی که بهدنبال بازتوزیع هستند. ما میتوانیم در اصلاحطلبی دو گرایش داشته باشیم، گرایش راست مدرن و گرایش چپ مدرن؛ آنهایی که نسبت به رشد و رونق حساسیت بیشتری دارند و آنهایی که نسبت به »بازتوزیع« حساس هستند. این دو گروه میتوانند گفتوگوهای انتقادی ترتیب بدهند و راهحلهای تازه ابداع کنند. بعد هم مردم میتوانند رأی بدهند. یعنی هرجا که مردم خواستند گرایش خود را ابراز کنند. این دو گرایش در جریان اصلاحطلبی حضور دارند.
اما چپ مردمسالار در جریان اصلاحطلب تریبونهای خود را از دست داد و بهدلایلی به محاق رفت. چراکه اینقدر اوضاع بحرانی شد که دیگر مسئلهی توزیع، مسئله اصلی نبود، مسئله اصلی یعنی مسئله بقا اینقدر جدی شده بود که این گفتوگوها صورت نمیگرفت.
درپایان و به نظر نگارنده مهدی حیدرپور:با عادیشدن شرایط میتوان این گفتوگوی انتقادی در درون اصلاحطلبی را آغاز کرد. چراکه همه در کلیات اصلاحطلبی برابر فکر میکنند اما در خطوط و جهتدهی اجتماعی تفاوت دارند.