خطری به نام طرح خاورمیانهی جدید
طرح خاورمیانهی جدید یا بزرگ به عبارت دیگر، بخش اعظمی از دکترین »جنگ صلیبی نو« است. در این بین سئوالی مطرح است و آن اینکه آیا تغییر وضع موجود بهمعنای ورود به مرحلهای بهتر با مشکلات و معایب کمتر از وضعیت فعلی در خاورمیانه است؟ یقینا نمیتوان پاسخ روشن و دقیقی به این سئوال داد و جواب به این سئوال، میتواند موضوع به موضوع و موقعیت به موقعیت کاملا متفاوت و گاه متضاد باشد. نمونه آشکار و عینی آن را میتوانیم در بهار عربی ببینیم که نتیجه مجموعه تحولات موسوم به بهار عربی در لیبی، مصر و سوریه بسیار متفاوتتر از نتایج آن در تونس و مراکش بوده است.
اما نکته قابل تامل در مورد طرح خاورمیانه جدید اینکه، یکی از مهمترین فاکتورهای موثر در وضعیت فعلی خاورمیانه به رقابت میان قدرتهای منطقهای بازمیگردد؛ قدرتهایی که میخواهند در وضعیت ایدهآل تبدیل به قدرت هژمون منطقهای شوند و در وضعیتی واقعبینانه ضمن دورکردن تهدیدات موجود علیه خود بر حوزه نفوذ خود بیفزایند. این مهم ناشی از تغییر وضعیت نظام بینالملل از عصر دوقطبی به عصر پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است؛ عصری که هنوز اندیشمندان حوزه روابط بینالملل نتوانستهاند نامی واحد برای آن در نظر بگیرند و از آن با تعبیراتی مانند »عصر سلسله مراتبی« یا عصر »یکجانبه گرایی آمریکایی« یاد میکنند. یکی از ویژگیهای عصر جدید، کاهش اهمیت مناطق مختلف در سطح جهانی برای قدرتهای بزرگ فرامنطقهای است؛
یکی از مهمترین این مناطق خاورمیانه است، در نتیجه قدرتهای منطقهای فرصت مییابند با فراغ بال بیشتری و بدون توجه به روابط سلسله مراتبی و قطبی پیشین اقدام به ایفای نقش کنند. در این فضا قدرتهایی نظیر ترکیه، ایران، عربستان سعودی و مصر میکوشند از یک سو تهدیدات بینالمللی و منطقهای را از خود دور کرده و از سوی دیگر بر دایرهی نفوذشان در مرزهای پیرامونی بیفزایند. در این بین دولت عراق بهعنوان یکی دیگر از قدرتهای منطقهای، پس از حملات 1991 و 2003 بینالمللی و آمریکا به این کشور، وارد دورانی شده است که دیگر مجالی برای قدرتنمایی و ماجراجویی منطقهای نداشته و خود تبدیل به آوردگاهی برای رقابت دیگر قدرتها شده است. علاوه براین بایستی به این موضوع اشاره کرد که: پس از دو دهه غیبت اجباری روسها از خاورمیانه شاهد آن هستیم که این قدرت فرامنطقهای که از هیبت ابرقدرتیاش کاسته شده، یکبار دیگر این منطقه را بهعنوان حوزهای برای بسط نفوذ و رقابت با رقبای غربیاش از جمله ایالات متحده برگزیده است.
هرچند این رقابتطلبی به هیچ عنوان در قد و قواره دوران جنگ سرد نبوده و روسیه نیز نه این توان و نه این ادعا را دارد؛ اما دست کم در تعیین سرنوشت برخی بحرانها و رهبران خاورمیانه از جمله در بحران سوریه نقش کلیدی ایفا میکند. بهعبارت دیگر ورود روسیه به بحران سوریه و ایستادنش در کنار ایران، حزباله لبنان و دولت مرکزی این کشور از جمله اصلیترین فاکتورهای موثر در بقای حکومت بشار اسد تا به امروز بوده است. روسها بهنظر میرسد نهتنها نمیخواهند آخرین پایگاه خود در خاورمیانه را از دست بدهند؛ بلکه برعکس از ایفای نقش موثر خود در سوریه، به فکر گسترش حوزه نفوذ و اثرگذاری در دیگر مناطق از جمله عراق افتادهاند و در حالی که روابط سنتی حسنهای با ایران دارند، همزمان با کشورهای عرب منطقه خلیج فارس نیز در عرصههای اقتصادی و نظامی به تعاملات جدی دست زدهاند.
برخی کارشناسان در خصوص وضعیت موجود و چشمانداز پیش رو برای خاورمیانه، براین باورند که در بخش مربوط به رقابت، تعارض و جنگهای نیابتی میان قدرتهای مختلف آن، دست کم در کوتاهمدت، این وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد و این فاکتور موثرترین و سرنوشتسازترین عامل در ایجاد تغییرهای خواسته و ناخواسته در خاورمیانه خواهد بود و احتمالا قدرتهای منطقهای سنتی در این منطقه زمانی بهطور واقعی قصد خواهند کرد در پشت میز مذاکره برای تفاهم بنشینند که یا بسیار دیر خواهد بود یا دست کم تنها تلاشی برای کاستن از سطح درگیری و تغییرات ناخواسته خواهد بود.
در بُعد رقابت میان ایدئولوژیهای مختلف، بهنظر میرسد این رقابت حداقل تا میانمدت، ادامه خواهد داشت و همین امر بر افزایش تنشها، ایجاد صفبندیها و ائتلافهای مختلف، اثراتی جدی خواهد گذاشت.در بعد ملیگرایی هم بعید بهنظر میرسد این موج به پاخاسته، به این زودی فروکش کند؛ چراکه دولتهای بزرگ منطقه بهطور مستقیم و غیرمستقیم، بر طبل ملیگرایی و تمایزات هویتی میکوبند.
آمریکا و روسیه در دوره اخیر، احتمالا در کشوری مانند سوریه، نظمدهنده وضعیت جدیدی خواهند بود و یک بار دیگر تجربه سایکس - پیکو را صدسال بعد تعیین میکنند؛ اما در دیگر مناطق در خاورمیانه حضور این دو قدرت فرامنطقهای بهعنوان فاکتوری اساسی و حیاتی نخواهد بود؛ اما همچنان یکی از کاتالیزورهای جدی و مهم بهشمار خواهند رفت. نگاه روسیه به مناطق حیاتی پیرامونی خود؛ یعنی جمهوریهای سابق اتحاد جماهیر شوروی و شرق اروپا و نگاه آمریکا به چین و آسیای پاسیفیک، باعث میشود درجه اهمیت خاورمیانه و تحولات آن برای دو کشور به احتمال زیاد، کمتر از قبل شود و این امر فضای بیشتری به قدرتهای منطقهای یا مخالفان وضع موجود برای اثرگذاری در منطقه خواهد داد. رقابت نوگراها با سنتیها در خاورمیانه همچنان ادامه پیدا میکند؛ اما نوگراها تا زمانی که نتوانند پایههای لازم را برای تقویت جامعه مدنی نحیف در جوامع مختلف خود تحکیم کنند، احتمالا همچنان با تجارب تلخ پس از بهار عربی و ناکامی مواجه میشوند.
دموکراسی و حقوق بشر، رعایت قانون اساسی و کارآمدی دولت، همگی اموری هستند که نیاز به فرهنگسازی، مرور زمان، صبر و حوصله و اجماع نخبگان داخلی دارد و اگر این زمینهها فراهم نشود، حرکتهای اصلاحطلبانه با شکست یا عدم موفقیت نسبی مواجه خواهد شد و بنابراین حرکتها از سوی دو طرف رادیکالتر میشود که این امر هم وضعیتهای پیچیده و پیشبینی ناشدهتری را بهدنبال خواهد داشت. در نهایت اینکه دولتهای ناکارآمد روزبهروز در خاورمیانه بیشتر میشوند، دامنه تعهدات داخلی و خارجی دولتها روز به روز بیشتر میشود و سطح توقعات مردم هم بهطور طبیعی افزایش پیدا میکند. در چنین فضایی، برخی از قدرتهای منطقهای در خاورمیانه که دنبال افزایش حوزه نفوذ خود هستند، دچار مشکلات جدیتری میشوند؛ چراکه افزایش حوزه نفوذ با افزایش تعهدات فرامرزی آنها ارتباط مستقیمی دارد و هر میزان این تعهدات بیشتر شود، شکنندگی آنها در داخل نیز دو چندان میشود. امنیتیترکردن فضا و افزایش فشار بر مخالفان داخلی هم تنها در کوتاهمدت و به صورت آسپرین عمل میکند و در نهایت نارضایتیهای داخلی را برای آنها دوچندان میکند. در این بخش میتوان به تشبیه»فتحالله گولن«، مخالف سرشناس اردوغان، اشاره کرد که گفته بود ترکیه دولتی قوی است؛ اما میزان قدرتش مانند یک پوستین است که وقتی میخواهید میزان نفوذش را در جغرافیاهای دیگر بیشتر کنید، مجبور به کشیدن این پوست هستید و اگر زیاد آن را بکشید، از داخل پاره خواهد شد!.
در پایان و بهنظر نگارندهمهدی حیدرپور(مهدی قزل):: آنچه بهنظر میرسد، این است که خاورمیانه چونان دیگ خروشانی شده است که در گوشهگوشهی آن یعنی در پهنه وسیعی از جغرافیای نظام بینالملل که کرانههای مدیترانهای شمال آفریقا تا کشورهای عربی آسیای غربی، قفقاز، بخشهایی از شبه قاره (افغانستان و پاکستان) را دربر میگیرد، در حال تغییر و تحولِ آغشته یا فروغلتیده در بحرانهای متعدد، پیچیده و گاه خونآلود شده است. اما نکتهی اساسی این است که در خاورمیانه ما شاهد رقابتها، بحرانها، جنگها و... کاملا متفاوت، گاه بسیار از هم دور و گاه مرتبط و درهم تنیده هستیم.