دولت ترامپ سیاست اعمال تحریم علیه ایران را، استراتژی »فشار حداکثری« میخواند که در فاصله زمانی یکهفتهای و طی دو اقدام، تروریستنامیدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و لغو معافیت ادامه خرید نفت و گاز از ایران ظهور و بروز یافت.
استراتژی فشار حداکثری به اینجا رسیده است که »پمپئو« وزیر خارجه و »جان بولتن« مشاور امنیت ملی ترامپ، خطاب به همه کشورها گفتند دولتها باید انتخاب کنند که همراه با آمریکا باشند یا در کنار ایران قرار گیرند. در این بین وزیر امورخارجه کشورمان گفت، سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ برای بهزانو درآوردن ایران محکوم به شکست است.
ظریف در پاسخ به سوال خبرنگار فاکسنیوز که پرسید آیا شما فکر میکنید بولتون، اسراییل، عربستان سعودی و اماراتمتحدهعربی بهدنبال تغییر حکومت در ایران هستند، تصریح کرد: حداقل اینطور است. تمام آنها برای کشیدن آمریکا به میان یک درگیری از خود تمایل نشان دادهاند. وی ادامه داد: من فکر نمیکنم که رییسجمهور ترامپ بخواهد این کار را انجام دهد.
او با این شعار رویکار آمد که آمریکا را درگیر جنگی دیگر نکند. اما من بر این عقیدهام که قصد رییسجمهور ترامپ برای اعمال فشار، سیاست فشار حداکثری بر ایران برای بهزانو درآوردن آن محکوم به شکست است. سفر وزیرخارجه ایران به نیویورک و مصاحبه اخیر وزیرخارجه ایران با فاکسنیوز در فضای داخلی آمریکا بازخوردهای متعددی داشت. جان بولتون مشاور جنگطلب کاخ سفید برای تطهیر مواضع خود، اظهارات ظریف را فرافکنی و دروغگویی نزد افکار عمومی آمریکا ترسیم کرد و سعی کرد داعیه نزاع با ایران را به قبل از ورود خود به کاخ سفید اندازد.
ظریف در این مصاحبه توانست سیاستهای مخرب ترامپ را برای جامعه آمریکا و افکار عمومی تبیین کند. حال این سوال مطرح است که آیا استراتژی فشار حداکثری برنامه و روش جدید برای دولت آمریکاست؟ یا مسبوق به سابقه است؟ در نگاه به عملکرد دولت آمریکا در گذشته میتوان دید که همواره با تفکیک دوست و دشمن در سطح جهان، بهخصوص در دوران طولانی جهان دوقطبی، »بلوک شرقی و غربی« که از آن دوران با عنوان »جنگ سرد« یاد میشود، ادبیات سیاسی کاخ سفید همواره بر شعار فشار حداکثری علیه مخالفان و دشمنان آمریکا چرخیده است.
نمونه بارز آن و براساس مطالعه صورتگرفته بایستی به جنگ طولانی آمریکا در ویتنام اشاره شود که در آن استراتژی فشار حداکثری تا جنگ همهجانبه و فراگیر رسید. دو رییسجمهوری آمریکا، یکی از حزب دمکرات و دیگری از حزب جمهوریخواهان، جانسون و نیکسون هر دو تجربه جنگی ویرانگر و جنایتکارانه، در ویتنام را با اجرای استراتژی فشار حداکثری انجام دادند. هرچه زمان این جنگ طولانیتر شد، ناکارآمدی استراتژی فشار حداکثری آشکارتر شد؛ تا آنجا که سناتور مشهور آمریکایی »گلدواتر« در سنای آمریکا در سخنرانی خود، خطاب به رییسجمهوری گفت: »بمبهای اتمی که از مالیات مردم ساختهایم و در انبارها داریم، برای نمایش قدرت نیست. باید از آنها برای انجام استراتژی فشار حداکثری در ویتنام و رسیدن به پیروزی نهایی استفاده کرد.
اگر »هانوی« بمباران اتمی شود، هم جنگ پایان میپذیرد و هم پیروزی مطلق و نهایی ما بهدست خواهد آمد!« در آن دوران این سخنرانی سناتور گلدواتر جنجال جهانی بهراه انداخت تا آنجا که شخصیتهای فکری، فلسفی غرب از جمله، راسل در انگلیس و سارتر در فرانسه به صحنه آمدند و شعار پایان کشتار انسانی در ویتنام و تحقق »صلح« را سر دادند.
جهان با تظاهرات مخالفان جنگ ویتنام به یکباره در برابر استراتژی فشار حداکثری آمریکا علیه مردم و کشور ویتنام قیام کرد و آمریکای جنایتکار در سراسر اروپا، حتی در داخل آمریکا و در اغلب کشورها شعار روز شد. درحالیکه، نیکسون رییسجمهوری آمریکا از حزب جمهوریخواهان بر سر کار بود و برای انجام استراتژی فشار حداکثری سنگ تمام گذاشت و بمبارانهای وحشتناک را در سراسر ویتنام و در سراسر منطقه آن براساس فشار حداکثری انجام داد، اما همین انتخاب که در برابر امواج نفرتجهانی علیه واشنگتن و پاسخندادن آن بمبارانها در برابر مقاومت مردم ویتنام، موجب شکست آمریکا در جنگ ویتنام شد و درنهایت نیکسون رییسجمهوری وقت آمریکا درحالیکه شکست در جنگ و غلطبودن استراتژی فشار حداکثری علیه ویتنام را پذیرفت، با امضای معاهده »صلح« از ویتنام فرار کرد! جنگ ویتنام پایان گرفت. نقد و بررسی تاریخ سیاسی جهان نشان میدهد که کلید تحولات مفهومی قدرت در جهان از پایان جنگ ویتنام و منسوخشدن فشار حداکثری برای تثبیت هژمونی زده شد.
در این مسیر، بهجای فشار حداکثری قدرتهای حاکم در جهان جهتگیری، »تعامل حداکثری« را استراتژی خود قرار دادند و تعریف جهان در سیطره دو ابرقدرت شرقی و غربی به بایگانی تاریخ سپرده شد. اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید. دیوار برلین فروریخت و شعار اروپای واحد تا تشکیل اتحادیه اروپا رسید. چین مائو به دوران جدیدی از تعریف سرمایهداری و تجارت جهانی وارد شد.
اتحادیههای اقتصادی منطقهای با اسامی گوناگون سر برآوردند. بهجای تکجانبهگرایی، الگوی چندجانبهگرایی استقرار پیدا کرد. در اینجا شرح مرحله به مرحله این تحولات نمیگنجد، اما در یک جمله، بهجای استراتژی فشار حداکثری، تعامل حداکثری سرلوحه الگوی چندجانبهگرایی شد. سیاست در ذیل اقتصاد و تکنولوژیهای پیشرفته برای زیستن بهتر جوامع قرار گرفت.
سازمانملل را ارگانی بیخاصیت و کهنه میخواند. اتحادیه اروپا را ناکارآمد و پیمان بینالمللی محیطزیست و آبوهوایی را باطل کرد. فلسطین و فلسطینیان را مرده و همه سرزمین آنها را در تعریف هژمونی بلامنازع صهیونیسم میخواهد و منطقه سرزمینی جولان سوریه را به اسراییل میبخشد.
شیوخ عرب حاکم در جنوب خلیجفارس را ابلهان ثروتمند که ذخایر عظیم دلاری دارند، توصیف میکند که برای حراست خود از سوی آمریکا باید دلارهای نفتیشان را روانه کاخ سفید کنند و فرماندهی »نتانیاهو« نخستوزیر رژیم صهیونیستی را بر سراسر منطقه پذیرا باشند و با او علیه هرگونه مقاومت در خاورمیانه همراه و هماهنگ شوند.
ترامپ براساس شعار »آمریکا اول« و استراتژی فشار حداکثری سیاست فشار تعرفههای تجاری را علیه چین که بزرگترین بازار تجاری آن آمریکاست، علیه کشورهای عضو اتحادیه اروپا، علیه کانادا و... به اجرا درآورد و یکباره همه قواعد تجارت آزاد را زیرپا گذاشت.
بحران تعرفههای تجاری همچنان ادامه دارد. لغو پیمان آمریکا، روسیه درباره موشکهای میانبرد دارای کلاهک هستهای که بین ریگان گورباچف امضا شده بود مسکو و واشنگتن را وارد مرحله جدید از رقابتهای تسلیحاتی استراتژیکی و اتمی کرده است.
بستر تمامی این رویدادها نشان میدهد که استراتژی فشار حداکثری در تنظیم روابط آمریکا در صحنه بینالمللی بار دیگر در دستور کار قرار گرفته است. تحلیلگران معتقداند: این استراتژی درمقابله با جمهوری اسلامی، دو هدف اولیه را دنبال میکند. هدف اول، انزوای جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان. هدف دوم، وادارسازی تهران به مذاکره با واشنگتن در شرایط »استیصال« و نابودی و فروپاشی اقتصادی است.
پمپئو وزیرخارجه ترامپ به اجرای استراتژی فشار حداکثری علیه ایران اشاره کرد و گفت: »ما این سیاست را چنان دنبال خواهیم کرد تا مردم ایران در گرسنگی شدید قرار گیرند و علیه دولت ایران دست به شورش اجتماعی بزنند.« این سخنان وزیرخارجه ترامپ مورد اعتراض اغلب دولتها در اروپا و رسانههای بینالمللی قرار گرفت. حال آنکه ایالاتمتحده هراندازه هم که بخواهد شاهد موثر واقعشدن سیاستهای خود علیه ایران باشد، اما بهطور قطع نمیتواند همه نقضکنندگان تحریمهای ایران را مجازات کند.
درحالحاضر، برای واشنگتن تکیهکردن به همان به اشتراکگذاری اطلاعات بینالمللی و کمک در اجرای قانون که در زمان تحریمهای 2012 تا 2015 وجود داشت، ممکن نیست. درحالیکه میزانی از نفت ایران راه خود را به بازارهای جهانی میگشاید، برخی از ناظران نیز به این نتیجه میرسند که تحریمهای ایالاتمتحده به اندازه کافی قدرتمند نیستند و همین مساله میتواند به محرکی برای نادیدهگرفتن یا نقض آنها تبدیل شود. این مساله سبب میشود که سیاست ایران دولت ترامپ کمتر موثر باشد. بسیاری انتظار دارند که ایران درد شدید رژیم تحریمی را بهجان بخرد، اما تسلیم نشود.
جنگافزارهای غیرمتداول ارزانقیمت هستند و ایران همواره تامین مالی گروههای تحت حمایت خود را به تامین امنیت گسترده اجتماعی و سرمایهگذاری خالص داخلی در اولویت قرار داده است. یکی از مشکلات بزرگ استراتژی ترامپ این است که این پیام را به جهانیان ارسال میکند که همه تحریمهای ایالاتمتحده، و نه فقط آنهایی که علیه ایران اعمال شده، بیتاثیر هستند و این بهای سنگینی برای ایالاتمتحده است. با توجه به آغاز رقابتی طولانیمدت با چین نوظهور بر سر نفوذ استراتژیک و اهرم فشار در سطح جهانی، تضعیف تحریمها یک اشتباه اساسی بهشمار میرود.
فعلا دولت ترامپ میتواند از آدرنالین ترشح شده در نتیجه رژیم تحریمی و نتایج آن و پیروزی در سیاست دستکاری در بازار، سرخوش باشد. اما نسل بعدی رهبران ایالاتمتحده مجبور خواهند شد در بلندمدت با نتایج مشکلساز تصمیمات او که همان ایرانی با قدرت تثبیتشدهتر و یک زرادخانه اقتصادی تضعیفشده در ایالاتمتحده است، مواجه شوند. نقش آنها این خواهد بود که مجددا اعتماد شرکا و متحدان ایالاتمتحده را بهدست آورند و برای رسیدگی به چالش تهدید امنیتی ایران و بازیابی اهرم اقتصادی ایالاتمتحده از آنها درخواست کمک کنند.
در پایان نگارنده مهدی قزل معتقد است: استراتژی فشار حداکثری سیاست دولت ترامپ برنامهای براساس تثبیت »آمریکا اول« است که بهصورت بینالمللی دنبال میشود، اگرچه در صدر جهتگیری آن علیه جمهوری اسلامی ایران برای استقرار خاورمیانه جدید با تثبیت هژمونی رژیم صهیونیستی و رهبری آن است. اما این سیاست تا اینجا ناکام مانده است.