در شرایطی که کشور با تحریمهای اقتصادی ایالاتمتحده دست و پنجه نرم میکند برخی معتقدند که خلاء یک سیاست خارجی فراگیر به افزایش تبعات منفی فشارهای کاخ سفید دامن زده است. چون اگر تهران در 4دهه گذشته نگاهی جامع را در دیپلماسی خود بهکار میبرد، به توسعه مناسبات و به تبعش افزایش قدرت سیاسی و اقتصادی منطقهای خود و در کنار آن کاهش تهدید همسایگان میانجامید.
درواقع مردی و نامردی، حقطلبی و وفاداری همچنان در زندگی اجتماعی و ارتباطات فردی ارزشمند بوده و به حیات انسانی معنا میبخشد. اما در عرصه سیاست حقطلبی و مردی و نامردی معنا نداشته و هرچه زمان میگذرد روابط کشورها بیشتر از اصل منافع پیروی کرده و تنها منافع منبع تصمیمگیری آنان میشود.
شاید در گذشته میشد در روابط کشورها روی عنصر وفاداری تکیه کرد اما امروز دیگر سخنگفتن از وفاداری منطبق بر واقعیتهای حاکم بر صحنه سیاست نیست. برای همه کشورها در انتخاب مواضع تنها چگونگی منافع اهمیت داشته و تامین آن در رویکردها عامل تعیینکننده در راهبردهای نهایی است. در این راستا و درخصوص تاثیر خلاء دیپلماسی فراگیر جمهوری اسلامی ایران بر مناسبات فرامنطقهای و منطقهای تهران بر این نکته تاکید میشود که حتی اگر ما مشکلات خود را با ایالاتمتحده آمریکا حل کنیم تضمینی برای دیپلماسی موفق جامع وجود ندارد.
چون ما همواره تنشها و بحرانهایی را با همسایگان خود داشتهایم. برای مثال در دوران قبل از انقلاب اگرچه مناسبات تهران و واشنگتن بسیار مناسب و ایدهآل بود، اما این مساله سبب نشد که روابط تهران با همسایگانش هم ایدهآل باشد. حال بحث شروع جنگ بین ایران و آمریکا بسیاری از محاسبات و مناسبات ایران با همسایگانش را بهم ریخته و هر روز بیشتر از دیروز بر ایجاد تنش بین ایران و همپیمانان آمریکا به گوش میرسد که خیلی از تحلیلگران معتقدند: احتمال شروع جنگ بسیار ضعیف است.
در این خصوص بهدلایل عدم شروع جنگ میپردازیم که تحلیلگران در واکاوی عدم ایجاد جنگ بر این موارد اشاره دارند که:
الف: ترامپ برای صدور فرمان جنگ دیگری در خلیجفارس، بعد از جنگی که »جرج بوش« رییسجمهور سابق آمریکا و همحزبی ترامپ از حزب جمهوریخواهان در عراق برای سرنگونی صدام با اجماع بینالمللی انجام داد، نیازمند »اجماع« در حداقل سطح بینالمللی است که تاکنون همه کشورهای اروپایی، چین، روسیه، ژاپن، هند و تمامی دولتهای خلیجفارس حتی ریاض و ابوظبی (حداقل در اعلام مواضع) مخالف جنگاند. تنها حامی علنی جنگ، نتانیاهو است. در داخل آمریکا نیز »اجماع« عمومی چه در سطح سیاستمداران هر دو حزب حاکم در کنگره آمریکا و چه در جامعه آمریکا وجود ندارد که مخالفت شدید علیه جنگ دیگر در سراسر آمریکا یکپارچه و فراگیر است.
ب: ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی برای ریاستجمهوری، چند وعده اساسی و اصلی به مردم آمریکا داد که یکی از آنها این بود که او هرگز دستور جنگی دیگر را نخواهد داد تا شهروند آمریکایی در خارج از وطن خود (آمریکا) کشته شود. از مانورهای سیاسی او در دوران ریاستجمهوریاش، بازگشت سربازان آمریکایی به وطن از سوریه، عراق، افغانستان و… است. رییسجمهور آمریکا چندین و چندبار گفته است خواهان جنگ با ایران نیست و آخرین گفته او چند روز قبل بود که در برابر دوربین خبرنگاران گفت: »من مرد جنگ نظامی نیستم، من جنگ اقتصادی بلدم!«
پ: بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند که فرماندهان نظامی ارتش آمریکا (وزارت دفاع) با مدیران ارشد سیاست خارجی ترامپ (وزارت خارجه و شورای امنیت ملی) اختلاف نظر دارند و پهنکردن شرایط جنگی در خلیجفارس علیه ایران را در راستای منافع ملی آمریکا نمیدانند. بهخصوص سه چهره شاخص ترامپ در این میدان (پمپو، بولتن و هوک) ناکارآمدی خود را در مدیریت سیاست خارجی و امنیتی را در دو سال گذشته نشان دادهاند و هیچکدام چهره مورد پذیرش سیاسی در صحنه بینالمللی بخصوص برای همپیمانهای آمریکا در اروپا نیستند!.«70 نفر از سران سابق ارتش آمریکا طی نامهای به ترامپ، عواقب فاجعهبار جنگ با ایران را هشدار دادهاند.
ج: خاورمیانه تحمل جنگ جدید دیگری را ندارد. هر جنگ جدید در این منطقه کلیدزدن یک فاجعه بزرگ انسانی و بینالمللی میشود، بخصوص که تجربه تلخ جنگها و جریانهای تروریستی در نزدیک به یکدهه در خاورمیانه برای هیچ کشوری سودی نداشته و فقط رژیم صهیونیستی همچنان مدافع امتداد جنگ و تخریب در خاورمیانه و کشورهای مسلمان است.
د: جنگ در شرایط کنونی برای آمریکا صرفه اقتصادی ندارد و هزینهساز بزرگ خواهد شد. خلیجفارس را قلب انرژی جهان میشمارند. جنگ در این منطقه مساوی با شوک بزرگ نفتی فاجعهبار مالی- اقتصادی برای اغلب کشورهای جهان خواهد شد.
در پایان نگارنده مهدی حیدرپور معتقد است: ترامپ خود را سیاستمدار تاجرپیشه میخواند که جمعآوری دلارهای نفتی از شیوخ حاکم عرب در خلیجفارس را عمدهترین و اصلیترین برنامه و ماموریتاش در این منطقه مینامد. این سیاستمدار تاجرپیشه فقط از مسیر ایجاد آشفتگی یا همان بحران بهدنبال سود مالی کلان است که چنین سودی فقط از استمرار »آشفتگی« بهدست میآید و نه از طریق جنگ و نتایج فاجعهبار آن!