این که ترامپ و برخی مقامات کاخ سفید هراز گاهی دم از مذاکره با تهران میزنند، نه در نگاه کلان و راهبرد ایالات متحده برای ایران که در تاکتیکهای مقطعی قابل تحلیل است تا ابتدا تهران به سمت تغییر رفتار و کاهش تنشآفرینی و مانعتراشی در مسیر آمریکا در خاورمیانه مانند رونمایی از معامله قرن پیش رود و بعد زمینه و بستر برای فروپاشی و تغییر نظام پیش آید.
در واقع اگرچه در تحلیلهای رسانههای داخلی و خارجی مسئله فروش سلاح به کشورهای عربی، بسترسازی برای رونمایی از معامله قرن، عادیسازی مناسبات اعراب و اسرائیل در کنار پیگیری پرونده هستهای، نفوذ منطقهای و توان موشکی ایران بهعنوان اهداف و عامل کاخ سفید در شکل رفتارها و تحرکات اخیرش مطرح شده، اما نکته بسیار مهمی که نباید از نظر دور داشت این است که اساسا باید میان نگاه تاکتیکی و مقطعی ایالات متحده آمریکا با راهبرد و استراتژی این کشور در قبال نام جمهوریاسلامی ایران تفاوت جدی قائل شد.
با وجود آن که اکنون دونالد ترامپ با برخی اقدامات خود برای جلب رضایت تل آویو و نیز عادیسازی مناسبات اعراب اسرائیل بهسمت رونمایی از معامله قرن پیش میرود، اما شرایط برای این مهم چندان مهیا نیست.
لذا دونالد ترامپ در یک نگاه تاکتیکی سعی دارد در کوتاهمدت مانع جدی بهنام جمهوری اسلامی ایران را برای رسیدن به این مهم از سر راه خود بردارد. چون رسیدن به حداقلهای معامله قرن از جانب آمریکا میتواند پیامدهای حداکثری و تبعات سوء جدی را برای تهران در منطقه در پیداشته باشد. به بیان دیگر اکنون ایالاتمتحده آمریکا سعی میکند با یک نمایش جنگافروزی بهسمت کاهش تحرکات ایران در منطقه برود تا بتواند بستر را برای پیگیری معامله قرن داشته باشد؛ که اگر این مسئله روی دهد، خود به خود فضای منطقه غرب آسیا در میانمدت و بلندمدت علیه تحرکات تهران و نیروهای همسو با جمهوریاسلامی در خاورمیانه خواهد بود.
آنگاه دیگر آمریکا، ذیل موجی که به راه میافتد، عملا شرایط را برای پیگیری استراتژی کلان خود در قبال ایران شکل خواهد داد. چرا که با رونمایی از معامله قرن دیگر اسرائیل دشمن شماره یک اسلام و جهان عرب معرفی نخواهد شد و غرب آسیا به سمت همزیستی دیپلماتیک و سیاسی با این بازیگر پیش خواهد رفت، هر چند که این مسئله از هماکنون در دستور کار این کشورهای عربی قرار دارد.
در این راستا نباید قراردادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در لیست گروههای تروریستی ایالات متحده آمریکا اقدامی کوچک در نظر گرفت، چون دقیقا بعد از رونمایی از معامله قرن فضا بهصورت اتوماتیک به سمتی پیش میرود که نیروهای سپاه، بهخصوص سپاه قدس و نیز نیروهای نظامی امنیتی همسو با تهران در منطقه از یمن تا سوریه، عراق، لبنان و فلسطین به یگانه عامل ناامنی در منطقه غرب آسیا و خاورمیانه عربی معرفی شود. اگر دقت کرده باشید در همان زمان قراردادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست گروههای تروریستی ایالات متحده آمریکا ما شاهد برگزاری نشستی برای ایجاد ناتوی عربی هم بودیم. پس همزمان با کاهش و تضعیف نیروهای مخالف، واشنگتن بهدنبال ایجاد و تقویت نیروهای نظامی موافق خود در منطقه است.
از این رو در بستر شانتاژها و فضاسازیهای رسانه عربی، عبری و آمریکایی این مسئله بهطور جدی در دستور کار خواهد بود تا جو منطقه خود به خود به سمت حذف این نیروها پیش رود. به دیگر سخن این گونه قلمداد میشود که با همکاری کاخ سفید، عادیسازی مناسبات اعراب و اسرائیل و حضور کشورهای عربی و اسلامی منطقه، صلحی بزرگ به نام معامله قرن برای حل مسئلهای پیچیده به نام فلسطین شکل گرفته است، اما ایران و نیروهای همسویش به یگانه عامل و مانع برقراری این صلح بدل شدهاند. آنگاه منطقه و جامعه جهانی بهسمت حذف تهران با همان نیروهای شکلگرفته در قالب ناتوی عربی پیش میروند، یا حداقل شرایط برای انزوای ایران در منطقه را شکل میدهند.
پس یقینا تمام این اتفاقات از همان خروج دونالد ترامپ از برجام در18 اردیبهشت سال 1397، بازگشت تحریمها، فشار اقتصادی بر ایران، عدم فروش نفت تهران، اعزام ناو گروهها و بمبافکنها، مواضع گاه و بیگاه برای تنش نظامی با جمهوریاسلامی، قراردادن سپاه در لیست گروههای تروریستی و نظایر آن که هنوز هم ادامه دارد، عواملی هستند که در طول هم قرار دارند و نهایتا در یک نگاه کلان به سمت حذف ایران پیش خواهد رفت.
در پایان نگارنده مهدی حیدرپور معتقداست: آمریکاییها احتمالا زمانی بیشتر از فشار ناامید میشوند که اطمینان پیدا کنند بهواسطه اصلاحات داخلی، روند رشد نارضایتی اجتماعی ناشی از فشارهای تحریمی، متوقف یا شیب تند آن مهار شده است. اینجاست که ایران دارای مزیت نسبی است. یک کیلو کاهش وزن برای کسی که چاقی زیاد دارد خیلی آسانتر از یک کیلو کاهش وزن آدمی ورزشکار بدون چربیهای اضافی است. حکمرانی در ایران چربیهای اضافی بسیار زیادی دارد که برای کاستن از آنها و کارآمدتر شدن، فرصتهای زیادی هست.