چند روزی از تسلط طالبان بر افغانستان میگذرد و در این مدت، اخبار متناقضی از افغانستان منتشر میشود. در برخی گزارشها از تغییر رفتار طالبان و رویکرد مسالمتآمیز آنها سخن به میان میآید و در سوی مقابل، گزارشهایی از بدرفتاری طالبان با صنفهای مختلف مردم منتشر میشود. قدر متقن این که در طول یک هفته گذشته، طالبان تلاش بسیاری به خرج دادهاند تا چهرهای قابل تحمل از خود به نمایش بگذارند. آنها در بیانیههای رسمی خود مدام از تلاش برای ایجاد یک حکومت همه شمول و متعهد بودن نسبت به تامین حقوق و آزادیهای اجتماعی برای اقلیتها، زنان و... سخن میگویند.
مقامات طالبان همچنین در مراسم عزاداری دهه اول محرم بهطور مرتب شرکت کردهاند و ضمن تاکید بر اینکه مانعی بر سر انجام چنین مراسمی نیستند، از این مراسم بهعنوان یک فرصت برای ایجاد تعامل با مردم استفاده کردند. اما با همه اینها، به نظر میرسد که هنوز هم مردم افغانستان نتوانستهاند به طالبان اعتماد کنند.
بررسی افکار عمومی در افغانستان نشان میدهد غالب مردم این سرزمین، تصور میکنند ملایمت رفتاری این روزهای طالبان، فریبی است که فقط تا زمان تسلط کامل آنها بر قدرت دوام خواهد یافت.
در نظر آنها، سرعت تحویلدهی مناطق و شهرهای مختلف به طالبان بهحدی بالا بوده که خود طالبان هم آمادگی لازم برای حفظ و مدیریت این جغرافیای وسیع را نداشتهاند و به همین دلیل، تا فراهمآمدن شرایط مناسب و تسلط کامل آنها بر شریانهای قدرت، ناگزیر هستند تا با مردم، مدارا کنند. آنها، مواردی که از برخوردهای سخت و خشن طالبان در ممانعت از حضور زنان در محل کارشان یا برخورد طالبان با خبرنگاران رسانههای مختلف به رسانهها درز کرده را نشانگر سیاستهای ذاتی و چهره واقعی طالبان میدانند اما حتی اگر بپذیریم که طالبان، در برخوردهای اجتماعی خود دچار دگرگونی شده و تصمیم گرفتهاند برخلاف رویه سالهای دهه 70 خود، حقوق انسانی و اسلامی مردم را به رسمیت بشناسند و مانعی بر سر راه تحصیل، اشتغال، فعالیتهای اجتماعی و... جوانان ایجاد نکنند و یک سهم حداقلی از مشارکت در قدرت را برای سایر اقوام قائل شوند، باز هم بهنظر میرسد که نمیتوان هنوز به طالبان اعتماد کرد.
چه اینکه بهنظر میرسد اساسا مشکل بخشی از جامعه افغانستان که نمیتوان آنها را از حیث تعداد و اثرگذاری نادیده گرفت با طالبان بر سر این مطلب نیست که آیا طالبان تغییر کردهاند یا خیر؟ بلکه مسالهی اصلی درباره طالبان این است که مردم افغانستان این گروه را یک جریان اصیل بومی و متعلق به فضای سیاسی و اجتماعی داخل افغانستان نمیدانند و به چشم یک گروه استخباراتی وابسته به بیرون، به آن مینگرند. اما پیشنهاد میشود با توجه به اینکه همسایگی با ملت مومن، سختکوش، قانع، و فرهیختهپرور افغانستان یک موهبت است.
از اینرو هیچ حکومتی در ایران نمیتواند نسبت به مسوولیتی که متوجه آن است شانه خالی کند، ضمن آنکه موضوع امنیت ملی ما هم هست. اینکه این کشور گورستان امپراتوریهاست، ارزشی است غیرقابل وصف که باید حفظ شود. البته، مردم و حکومت در ایران پیش از این بهخصوص در زمان اشغال توسط شوروی یکی بودن خود با مردم افغانستان را صادقانه نشان دادهاند. اکثر موشکها، هواپیماهای جنگی و تانکهایی که شبانهروز مردم ایران را میکوبید از شوروی بود. به این جرم که مردم ایران حامی افغانستان هستند. علاوه بر این لازم است بین مداخله، حضور و نفوذ تفاوت قائل شویم. آنچه پذیرفتنی است، نفوذ معنوی است.
از این حیث زبان فارسی سنگ بنای تمام سیاستگذاریها است. با وجود زبان فارسی، این کار به سادگی صورت میگیرد. مبادلات علمی و دانشگاهی و جبران کمبودها در زمینه تعلیم و تربیت همچنان اولویت است. لازم است هر آنچه طی دو دهه گذشته در این زمینه شکل گرفته تقویت شود. آنها که بهدنبال کمرنگکردن نقش زبان فارسی در افغانستان هستند، نه دوستدار افغانستاناند و نه دوستدار ایران. علیرغم مشکلات عدیده، در جامعه افغانستان کم نیستند فرهیختگان در رشتههای گوناگون فرهنگی و هنری.
جمهوری اسلامی ایران باید از هر نظر آماده کمک به این سرمایههای بشریت باشد.
اما نگارنده مهدی حیدرپور بر این نکته اذعان دارد ناظرانی که با نگاه تردیدآمیز به طالبان مینگرند، معتقدند طالبان اگر یک جریان صرفا متکی به ظرفیتهای داخلی میبود، برای دوام حکومت خود، ناچار بود تا بخشی از مطالبات اجتماعی و سیاسی مردم را تمکین کند و از برخی اصول اولیه خود بهویژه درخصوص آزادیهای فردی و زنان کوتاه بیاید اما زمانی که ما به این گروه، بهعنوان یک سازمان دستنشانده دیگر (شکل دیگری از حکومت دستنشانده پیشین) نگاه کنیم، آنگاه با توجه به سابقه سیاه حامیان خارجی طالبان در بازی با منافع مردم افغانستان، باید به صداقت رهبران طالبان نیز شک کنیم و منتظر باشیم تا ببینیم جنین موجود در شکم طالبان، کودکی از جنس داعش و رفتارهای دهه70 آنها خواهد بود یا خیر؟ اینجاست که تاحدی میتوان درک کرد چرا عدهای از مردم افغانستان حاضر میشوند خطر سقوط از چرخهای هواپیما را برای فرار از حاکمیت طالبان بپذیرند.