یکسری مسائل این قابلیت را دارند که فقط یا بیشتر در کشور ما اتفاق بیفتند؛ به برخی از این مسائل میپردازیم. اولین مورد اینکه رکود اقتصادی ناشی از تصمیمات دولتمردان و اثرات تحریمها و تشدید این رکود در دوران کرونا، موجب شده است که افراد بهصورت ناخواسته از همدیگر فاصله بگیرند. مهمترین جلوههای این فاصلهگیری و تنهایی اجتماعی عبارتند از: مناسک و آیینها: با تضعیف قدرت خرید و توانایی مالی خانوادهها، دامنه دعوت از فراد فامیل، دوستان، آشنایان، همکاران و همسایگان برای مشارکت در مناسک و آیینها مانند جشن عروسی، جشن تولد، جشن فارغالتحصیلی، جشن فراغت از خدمت سربازی، شام یا ناهار مراسم ختم و نظایر آن بسیار کاهش یافته است.
این فاصلهگیری دوطرفه است؛ یعنی هم افراد دعوتکننده تمایلی به افزایش دامنه دعوت از میهمان ندارند و هم افراد مدعو تمایل چندانی برای شرکت در مناسک و مهمانیها ندارند؛ چرا که فشار اجتماعی از این حضورها انتظار حرکتهای جبرانی مانند ارائه کادو و یا دعوت متقابل دارد که با وضعیت کنونی اقتصادی بیشتر خانوادهها این کار عملی نیست.
از سویی دیگر حرکتهای خیرخواهانه درنتیجه رکود اقتصادی بسیار کاهش یافته است. علاوه بر این تاخیر در ازدواج و افزایش طلاق: در نتیجه رکود و کاهش قدرت مالی خانوادهها و تصویری مبهم از آینده برای جوانان در شغلی مطمئن و مسکنی مناسب، تمایل به ازدواج در جوانان و حتی فشار اجتماعی برای ازدواج جوانان کاهش یافته است.
مساله بعدی در لیست بهترین شهرهای دنیا برای زندگی، یعنی شهرهایی که شهروندانش کیفیت خیلی خوبی برای زندگیکردن دارند، از آبوهوای تمیز برخوردارند، میزان استرس در آنها پایین است و خدمات رفاهی در بهترین شکل آن وجود دارد، تهران این پایتخت بدقواره و کثیف کشور ما جزء 10 شهر بد دنیا قرار گرفته است. اینکه تمام سعی خود را انجام دهیم تا جزء بدترینها باشیم، خودش هم رکورد قابلتوجهی محسوب میشود. البته اینکه تهران جای زندگی نیست، اصطلاحا اظهر منالشمس است.
مساله قابلتامل اینکه وقتی خبر را در سایتها میخوانیم که ناگهان قفل کودک گوگل فعال شده و منشا آن هم از داخل کشور است، بهت ملت را فراگرفت. چگونه عدهای میتوانند درباره همه تصمیمگیری کنند و چرا فکر میکنند، تصمیمشان درست است؟ چرا فکر میکنند جمعیت عظیم این کشور کودکانی هستند که نیاز به قیم دارند؟ اینکه در هزاره سوم کسانی اینگونه فکر میکنند و بدتر اینکه مدیران ما هستند، جای تاسف بسیاری دارد.
از همان روز باید به موضوع مهمتری فکر کنیم؛ کاری که این مسوولان در ایران انجام میدهند، چه تبعات شناختیای بر مردم ایران دارد؟ اینکه ما را از جریان آزاد اطلاعات محروم میکنند، اینکه هوا و آب و غذایمان آلوده است، اینکه شاهد از بین رفتن ذخایر آب هستیم.
اینکه هر روز شاهد ناتوانی در تولید کافی برق باشیم. اینکه فشارهای اقتصادی باعث استرس فراوانی در مردم میشود و اینکه مردم فقط به فکر این هستند که روز خود را شب کنند، چه نتیجه و تاثیری بر توانایی شناختی ما دارد؟ اتفاق و مساله حساس دیگر درگیری دو خانم در بیآرتی شهری خبرساز و ترند فضای مجازی شد و واکنشهای بسیاری را برانگیخت. این حادثه نادر و عجیبی نیست. هر جای دنیا ممکن است شهروندان بهدلیل اختلاف سلیقه یا مسائل اعتقادی با هم برخوردهایی داشته باشند.
ممکن است بهدلیل جرم یا تخلف یک شهروند یا به هر دلیل دیگر، کسی نیاز به تذکر ببیند و همین جرقه جدل یا درگیری را بزند. اما اتفاقی که در تهران افتاد بیش از اینها بود و از شکاف و اختلافی عمیق بین بخشهایی از جامعه حکایت میکرد. از دیدگاه برخی از مردم نکته قابلتامل و اعتراضبرانگیز این بود و هست که بخشی از مسوولان کشور، خود را نه متولی همه، نه حامی و پاسخگو در برابر آحاد مردم که تنها نماینده بخشی از گفتمان اجتماعی میبینند. مردم تصور میکنند که در هر اختلاف و مواجههای در ایران، کسانی که میتوانند حلال مشکلات باشند در کنار قشری خاص میایستند و بقیه اقشار و طبقات برایشان بیگانهاند.
در همین مورد که اشاره شد، شواهد حکایت از درگیری دوطرفه داشت. یک طرف با فرض بیحجاببودن باوجود برخورد فیزیکی، آغازگر ماجرا نبود و ظاهرا آسیب جسمی هم دیده بود. در این وضعیت انصاف و عدالت ایجاب میکرد که هر مداخلهای شامل رسیدگی به اظهارات و شکایات دو طرف باشد. اینکه مردم میبینند عوامل قانونی به سرعت و قاطعیت یکسوی دعوا را نمایندگی میکنند و سوی دیگر را هدف قرار میدهند، هیچ تصویری از بیطرفی و همهجانبهنگری ارائه نمیدهد.
از 40 سال قبل تا امروز هرگاه بحث مبارزه با بدحجابی که کم کم تبدیل به بی حجابی شده، پیش میآید عدهای با مطرح کردن موضوعات مختلف مثل مشکلات اقتصادی و... به مخالفت میپردازند. عزیزان حجاب از ضروریات اسلام است. نگاهی به خیابانهای شهر بکنید. پس کی باید به فکر بیفتیم؟ فردای قیامت چه کسی جوابگو خواهد بود؟!