سال1402 مثل سالهای قبل سال دلچسبی نشد.پایان سال همه میخواهند از هم خداحافظی کنند، این جملهها را به هم میگویند: »سال خوبی داشته باشی«، »سال پرخیر و برکتی داشته باشی«. ما هر سال این جملههای نخنما و پوسیده را به هم میگوییم سال به سال هم وضعمان بدتر میشود. تا وقتی مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه بیداد میکند چطور به آرزوهایمان برسیم. همین موضوع اشتغال و معیشت مردم که باعث شده هر روز مردم فقیرتر شده و هر روز در حال پسرفت اقتصادی باشیم. آرزوی داشتن سرپناه یا یک خودرو و ازدواج فرزندان هر سال رویاییتر از سال قبل میشود.
این وضعیت همه متاثر از شرایط بد اقتصادی است. بهطوریکه مردم، توانایی زیست معمولی و به هنجار را در چارچوب قوانین از دست دادهاند؛ بنابراین لحظه به لحظه درگیر بحران و مساله شده و نهایتا از حالت عادی خارج میشوند که در چنین حالتی در خانه و در جامعه دست به خشونت میزنند و درگیریهای کلامی و هتک حیثیت افراد هم رواج پیدا میکند که ریشههای چنین رفتاری به ناکامی افراد برای تامین حداقلهای زندگی برمیگردد. امروز به واسطه سیاستهای دولت در حوزه اقتصاد با سونامی بسیار خطرناک و نگرانکننده پدیده شاغلان فقیر در اقتصاد سیاسی ایران مواجه شدهایم. گزارشهای رسمی حکایت از این دارد که چیزی بالغ بر60 درصد خانوارهای فقیر سرپرست شاغل دارند.
این آمار نشاندهنده این است که امتیازدهی غیرعادی به رانتجوها و رباخورها بحران حادی در بنیه تولید ملی پدیدار کرده که اندازه اشتغال بخش غیررسمی را بهطرز وحشتناکی بالا برده و در شرایط کنونی تقریبا بالاترین سطح بیکاری نیز متوجه دانشآموختگان دانشگاهی شده است. چطور میشود به عواقب این تسخیرشدگی غیرمتعارف سیاستهای پولی و مالی و تجاری کشور بیاعتنایی کنند. در مورد آمارهای اشتغال و بیکاری همین چند ماه پیش مرکز پژوهشهای مجلس گزارشی منتشر کرده و با 11 دلیل ثابت کرده که آنچه بهعنوان نرخ بیکاری بهصورت رسمی ارائه میشود عملا بخش بسیار ناچیزی از واقعیت را به نمایش میگذارد.
دولت محترم باید از خود بپرسد که حساسیتزدایی مشکوک درباره توزیع فاجعهآمیز نقدینگی و حساسیتزدایی مشکوکتر درباره سقوط کیفیت اشتغال و قابل مناقشه شدید بودن آمارهای مربوط به اشتغال و بیکاری به نفع چه کسانی تمام میشود و ضرر چه کسانی را بهدنبال دارد. سطح بسیار نازل کیفیت نهادهای نظارتی هم باعث میشود خطاهای مهلک و آیندهسوز تبدیل به پدیدههای ساری و جاری در کشور شود. دولت عموما آماری در حوزه اشتغال غیررسمی به تفکیک اعلام نمیکند. اما با سیاستهایی که در بخش دستمزد دارد و جلوگیری از رشد متناسب دستمزد با تورم ایجاد شده، افراد را بهسمت شغلهای غیررسمی سوق میدهد.
اگر شغل باثبات و درآمد کافی وجود نداشته باشد نه زوجین از آرامش برخوردارند و نه فرزندان میتوانند به آینده خود امیدوار باشند. جوانان برای تشکیل خانواده ماشینحساب بهدست گرفتهاند، زوجین برای تامین هزینههای زندگی مشغول محاسبهاند و زیر بار دشواریهای اقتصادی و محاسبات روزمره، مهارتهای ارتباطی عاطفی خود را برای ادامه یک رابطه موفق با یکدیگر و البته با فرزندان از دست دادهاند. به نظر میرسد آنچه بیشاز پیش چهره زندگی خانوادگی را دگرگون کرده، اقتصاد است.
جامعهشناسان تاکید میکنند: هرقدر یک جامعه در معرض تلاطمهای اقتصادی قرار گیرد، میزان بیکاری بالا برود و امنیت شغلی خدشهدار شود، خانواده آن گرمای سابق را نخواهد داشت و از کارکردهای اصلی خود فاصله میگیرد. مطالعات و تجربیات جهان نیز بر این امر صحه میگذارد. خانواده موفق و مستحکم نیازمند ثبات اقتصادی است. تنها در سایه این پیشنیاز است که همسران میتوانند بر مهارتهای عاطفی خود تمرکز کنند، فرزند بیاورند و آیندهی روشنی پیش روی فرزندان خود ترسیم کنند. بنابراین چالشهای معیشتی و اقتصادی، پاشنه آشیل نهاد خانواده است.
در ادبیات توسعه یکی از مهمترین ویژگیهای کشورهایی که پشت به توسعه دارند این است که گذران امور را بر محور فقرفروشی سامان میدهند. یعنی به جای اینکه مزیت رقابتی خود را در مقیاس منطقهای و بینالمللی بر محوریت فناوری، خلاقیت و نوآوری قرار دهند از طریق استثمار نیروی کار و به فقر انداختن مردم و در میان مردم به فقر انداختن شرافتمندانهترین مردم در بازارهای جهانی کسب ارز میکنند. چگونه میشود که مقامات رسمی اعلام میکنند اگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک کمک کنند تورم را روی40 درصد نگه میداریم، اما وقتی صحبت تعیین حداقل دستمزد میشود، میگویند قدرت خرید از دست رفته نیروی کار را جبران نکنید چون در معرض مارپیچ مزد و تورم قرار میگیریم.
مارپیچ مزد و تورم مربوط به زمانی است که جهش در قدرت خرید ایجاد شود نه زمانی که قدرت خرید از دست رفته جبران میشود. سالهاست که با کارکردن یک نفر نمیتوان زندگی را اداره کرد، بنابراین خانه حالت مهمانخانهای است که زن و مرد و فرزندان ساعاتی را در کنار یکدیگر میگذرانند و این موضوع بهروشنی نشان میدهد روابط صمیمی و مستحکمی درخانه حاکم نیست. بهتدریج پدر در این حالت، اعتبار و نقش حقیقیاش را بهدلیل غیبت طولانی از دست میدهد و مادر نیز باتوجه به شاغل بودن، بهسختی این کمبود را جبران میکند. درنتیجه، تربیت فرزندان جهت روشنی ندارد.
طبیعتا افزایش سرسامآور هزینهها باعث شده افراد نهتنها ساعات کمتری را در خانه حضور داشته باشند که حتی این ساعات هم پر از تنش و عصبانیتهای ناشی از مشکلات زندگی است و این مساله خانواده را از درون تهی کرده است.با تمام این مسائل میتوانیم آرزو کنیم که در سال پیش رو اقتصاد بیمار، لباس عافیت بپوشد و مردم طعم شیرین رفاه را درک کنند.