هر جوان بیکار و جویای کار سعی دارد در کنکور شرکت کند و با قبولی در کنکور و ورود به دانشگاه برای خود آیندهای متصور شود. در این بین مساله ورود بیش از اندازه جوانان به دانشگاه و دریافت مدرکهای متعدد در رشتههای مختلف چالشی ایجاد کرده که بازار کار جوابگوی این همه جوان تحصیلکرده نیست و باتوجه به این که در گذر زمان، حجم اشتغال برای انبوه فارغالتحصیلان وجود ندارد، کمکم گرایش به آموزش عالی کاهش پیدا کرده و این موضوع نیز همزمان شد با این که انگیزههای اجتماعی و منزلتی آموزش عالی نیز فروکش کرد.
این روزها در هر خانوادهای حداقل یکی دو نفر تحصیلات دانشگاهی دارند و دکتر و مهندس بودن بسیار عادی شده است و انگیزه زیادی در افراد ایجاد نمیکند، ضمن این که برای مردان، صرف حداقل 4 سال وقت در سیستم آموزش عالی باعث میشود که آنان عملا از دایره اشتغال دورتر بیفتند و امکان اشتغالشان دورتر و دورتر بیفتد.
این نکته را نیز فراموش نکنیم که به جز تعداد محدودی از رشتههای دانشگاهی، بقیه رشتههای دانشگاهی، فنی و حرفهای نیستند. درواقع صرفا »آموزش برای آموزش« هستند و نه آموزش برای اشتغال.
افرادی که در این رشتهها آموزش میبینند، صرفا میتوانند در سالهای بعدی، همان رشتههایی را که خواندهاند، آموزش دهند و خروجیهای مقاطع بالاتر از کارشناسی نیز نهایتا باید جذب سیستم آموزش عالی شوند،
در حالی که همین سیستم آموزش عالی نیز بهعلت اشباع فارغالتحصیلان مقطع دکتری، چندان جایی برای افراد جدید ندارد. در ادامه این روند، ابتدا مردان هستند که از سیستم آموزش عالی فاصله میگیرند و دیگر این سیستم، جذابیت قبل را چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ معنوی ندارد و در نتیجه مردان ترجیح میدهند حداکثر وارد سیستم آموزش فنی و حرفهای شوند که از خلال آن کاری پیدا کنند.
به لحاظ صرفه اقتصادی این موضوع برای مردان بهتر نتیجه میدهد. این موج میتواند به زودی بین زنان نیز به راه افتاده و آنان نیز انگیزههای ادامه تحصیل را از دست بدهند، گرچه در حال حاضر، هنوز تحصیلات دانشگاهی، برای زنان که با برخی محدودیتهای عرفی و قانونی در جامعه رو به رو هستند، جذابیت دارد، اما بدیهی است که وقتی بار تکفل خانواده برای مرد بیش از حد سنگین شود و زنان نیز چاره ای به جز جذب سریعتر به بازار کار نداشته باشند، دانشگاه برای زنان نیز معنای خود را از دست بدهد.
کارشناسان جامعهشناس براین نکته اذعان دارند که مساله فعلی صرفا زنانه یا مردانه نیست، بلکه بخشی از مشکل موجود در بازار اشتغال فارغالتحصیلان دانشگاهی این است که مهارتهای مهم و اساسی به آنان آموخته نشده است. مشکل دیگر این است که هر چه زمان میگذرد، از یک سو، سطح تحصیلات بانوان افزایش پیدا میکند و از سوی دیگر، محدودیتهای قانونی، عرفی و سقف شیشهای در اشتغال زنان مانعتراشی میکند. اما این موضوع یک وجه مثبت هم دارد، خوشبختانه افزایش تحصیل بانوان میتواند در آیندهای نزدیک، موانع علیه زنان را به چالش بکشد.
هر اندازه نرخ دانش و آموزش بانوان بالا برود با کاستیهای اجتماعی بهتر آشنا شده و با این کاستیها مبارزه کنند. هم اکنون میبینیم که زنان در مطالبات اجتماعی پیشرو هستند و حتی چند گام جلوتر از مردان قرار دارند؛ بنابراین اگرچه آموزش عالی نه جایگاه و منزلت میدهد و نه اشتغال، اما میتواند کارکردهایی مثل تربیت نسل جدید و افزایش اعتماد بهنفس بانوان برای مبارزه با مردسالاری اجتماعی را داشته باشد.
درپایان نگارنده مهدی حیدرپور(قزل) به این نکته اشاره شود که برخلاف سالهای گذشته اکنون برای بسیاری از تحصیلکردهها، پیداکردن شغل اصلا ساده نیست. در دهههای گذشته نهتنها پیداکردن شغل سخت نبود، بلکه بهعلت تنوع مشاغل به راحتی میشد دست به انتخاب زد. در آن دوران تعداد دانشگاهها و فارغالتحصیلان دانشگاهی محدودتر بود. چند دانشگاه در تهران و مراکز استانهای مهم وجود داشت و این تعداد به راحتی فارغالتحصیلان خود را به ادارات، سازمانها و بهویژه آموزش و پرورش میفرستادند. اما اکنون با »دوران انفجار آموزش عالی« مواجه شدهایم. درواقع سیستم دانشگاههای آزاد، غیرانتفاعی، پیام نور و امثالهم در شهرستانهای مختلف شروع به جذب دانشجو و اعطای مدرک کردند. طبیعیست که سازمانها و نهادهای دولتی، عمومی و خصوصی، قدرت جذب این تعداد فارغالتحصیل را نداشتند و درنهایت با پدیده ناترازی بین فارغالتحصیلان آموزش عالی و اشتغال مواجه شدیم. نخستین تاثیر این ناترازی روی جنس مردان دیده شد.