یاد آن ایام شیرین چون عسل
هر چه می گفتیم می کردیم عمل
یاد آن ایام پر مهر و وفا
یاد آن دل های پر صدق و صفا
دستها خالی و دل عاری ز هرنوع کینه بود
رافت و عشق و صداقت خصلت دیرینه بود
حال می دانی کجا رفتند آن مردان پاک؟
کوچ کردند ، آرمیدند زیر صد خروار خاک
کو کجایند ؟ کوچ کردند هر کدامین از دیار
بهر تحصیل ، بهر شغل و بهر کار
هر یکی شان سوی شهری شد روان
تا فراهم آورد یک لقمه نان
گر کنیم یادی ز بوم و زاد گاه خویشتن
سالی یک بار یا ز بهر مرگ قوم خویشتن !
گر گذاریم دست خود بر روی دست
می برند اغیار به یغما هر چه هست !
« بر شما بادا ، ای آزاد اندیشان درود
تا حدودی گرد بیکاری ز ایراجش زدود »