سردبیرآزاداندیش

شهردارتهران‌ و شورای‌شهر اصلاح‌طلب

برکسی پوشیده نیست که مقوله مشکلات تهران و شهرداری تهران با مقوله شورای شهر تهران کلاف بهم تنیده است که سالیان سال است با مقوله همزبانی و همدلی بیگانه‌اند و مشکلات شهر تهران خواه ناخواه برسر مسائل حزبی و سیاسی، به‌راحتی به سرانجام نمی‌رسد و هرکدام از این نهادهای مهم کشور در اقداماتی گاه غیراصول و گاه اصولی، درصدد آن هستند که به خودنمایی بپردازند و خود را بهترین جلوه دهند.

اما مشکلات شهرتهران و همدلی و همزبانی بین شهرداری تهران و شورای شهرتهران، بحث مهمی است که در این یادداشت به دو سئوال مهم که ذهن شهروندان را به خود مشغول کرده است می‌پردازیم. سئوال اول: تهران چگونه شهرداری می‌خواهد. تهران دیگر یک شهر نیست یک سکونتگاه است. سکونتگاه بزرگی که ساکنانش به آن دلبستگی ندارند بسیاری از ساکنان تهران به آن وابسته‌اند چون در آن سکونت دارند و به آن عادت کرده‌اند اما به آن دلبسته نیستند چون از زندگی در آن لذت نمی‌برند. *چرا تهران این‌گونه شد در پنج دهه گذشته نگاه اصلی حاکم بر مدیریت شهر تهران، نگاهی کارگاه‌محور بوده است یعنی تهران به مثابه ترکیبی از سازه و اجرام و زمین دیده شده که آدم‌هایی هم در آن سکونت دارند شهرداران در بخش عمده این 50 سال مهم‌ترین وظیفه خود را توسعه و گسترش سازه‌ها و حداکثر استفاده از زمین و فضا برای افزایش ظرفیت قابل سکونت تهران دانسته‌اند.

در نتیجه چنین نگاهی، سازه‌ها و بناهای عمرانی نمادهای اصلی شهر تهران شده و شهروندان به موجوداتی منفعل بدل شدند که مدام در حال تطبیق خود با ساخت‌و‌سازهای جدید شهری هستند. مجتمع‌های مسکونی، مراکز عظیم تجاری و اداری، پل‌های سواره و پیاده، بزرگراه‌ها و حتی نمادهای شهری نظیر برج میلاد همه و همه محصول نگاهی است که توسعه شهری را با ساخت‌وساز یکی می‌داند. طبیعی است که توسعه شهری نیاز به ساخت‌وساز هم دارد، اما سئوال اینجا است که حد مطلوب کجاست و اگر توسعه فیزیکی شهر با قابلیت‌های زیستی شهر تضاد پیدا کرد کدام مسیر انتخاب شود؟ برای بسط موضوع می‌توان به چند مثال اشاره کرد. مثال اول، تهران شهر پل‌های عابر پیاده است. گمان نمی‌کنم در تمام کلان شهرهای دنیا مجموعا به قدر تهران پل عابر پیاده باشد. تعدد پل‌های عابرپیاده در تهران نتیجه گستردگی شبکه بزرگراهی و شریانی شهر تهران است که البته این حجم بزرگراه در یک شهر هم در دنیا منحصربه فرد است. در بزرگراه نمی‌شود چراغ قرمز گذاشت طبعا پل عابر پیاده گذاشته می‌شود. ساخت پل هزینه دارد پس فضای روی آن به شرکت‌های تبلیغاتی واگذار می‌شود که از محل درآمد تبلیغات هزینه ساخت و نگهداری پل عابر پیاده تامین شود.

اینجا است که یک تعادل جدید ایجاد می‌شود. با ساختن پل اولا برای شرکت‌های پیمانکاری پروژه ایجاد می‌شود، ثانیا شرکت‌های تبلیغاتی درآمد کسب می‌کنند و ثالثا شهرداری منبع درآمد جدید ایجاد کرده و به کارنامه خود تعداد پل‌های عابر پیاده ساخته شده را اضافه می‌کند. اما برای شهروندان چه اتفاقی می‌افتد؟ آنها عموما از پل‌ها استفاده نمی‌کنند چون دورند یا پله دارند یا ناامن هستند. برای برندگان تعادل فوق مهم نیست که سالخوردگان، کودکان، زنان و بیماران به این پل‌ها علاقه ندارند. چون تهران شهر انسان‌محور نیست، شهری سازه‌محور است. مثالی دیگر، ترافیک تهران است که به وضعیت بحرانی رسیده است. سالانه چند هزار میلیارد تومان برای توسعه شبکه معابر تهران هزینه می‎شود. افتخار شهردار اخیر تهران این بود که تهران را به کارگاهی بزرگ بدل کرده است. بزرگراه‌ها، تونل‌ها، پل‌ها و زیرگذرها به سرعت ساخته می‌شوند. در این ساخت‌وسازها فرض بر این است که ساکنان تهران فقط آنها هستند که خودروی شخصی دارند پس هرچه این خودروها فضای حرکتی بیشتری داشته باشند ترافیک کمتر خواهد شد.

از سوی دیگر، هزینه‌ی جابه‌جایی با خودروی شخصی در تهران بسیار اندک است چون قیمت بنزین پایین است، عوارض خودرو کم است، مالیات سبز وجود ندارد، عوارض بزرگراهی وجود ندارد، هزینه پارکینگ ناچیز است، جریمه تخلفات پایین است و... طبیعی است که انگیزه مردم برای استفاده از خودروی شخصی بیشتر از حمل‌ونقل عمومی باشد. پس استفاده از خودروی شخصی باز هم بیشتر و باز هم نیاز به ساخت معابر جدید بیشتر و آلودگی هوا هم که مدام بیشتر می‌شود. این گونه است که بزرگراه‌ها زمین شهر را پاره‌پاره می‌کنند، پل‌ها آسمان شهر را شرحه‌شرحه می‌کنند، بناها در هم فرو می‌روند، افق‌ها گم می‌شوند، فضاها خفه می‌شوند و شهر غیرقابل تحمل‌تر می‌شود. قنات‌ها کور می‌شوند و کانال‌های مصنوعی ایجاد می‌شوند، باغ‌های قدیمی از بین می‌روند و نهالستان‌های کوچک ایجاد می‌شوند، بافت‌های محلی با معابر دسترسی سریع تکه پاره می‌شوند و ... نگاه کارگاهی به شهر تهران عملا موجب شده که مهندسان عمران و آنها که در اجرای پروژه‌های ساخت‌وساز مهارت دارند در اداره شهر تهران قدرت بیشتری داشته باشند. سیاستمداران بلندپرواز هم به اشتیاق کلنگ‌زنی و بریدن روبان افتتاح از این جریان حمایت می‌کنند و لابی قدرتمند شرکت‌های پیمانکاری هم در فقدان شفافیت، به تداوم این سلطه یاری می‌رسانند.

2

قطعا هر شهری به ساخت و ساز احتیاج دارد. اما ساخت و ساز هدف نیست صرفا یک ابزار است. ابزاری که باید در دست سیاست‌گذاران خبره باشد تا از آن به‌جا و مناسب استفاده کنند. 50 سال است که اداره شهر تهران عمدتا در دست مهندسان و مدیران ابرپروژه‌های ساخت ابنیه بوده است. البته در مقاطعی این نگاه در شهر تهران واقعا اولویت داشته، اما اکنون شهر از بنا و سازه اشباع شده است. اکنون تهران شهرداری می‌خواهد که مهارت سیاست‌گذاری داشته باشد تا بتواند فرآیندهای بطئی و پیچیده زوال و فرسودگی شهر را با مداخلات سیاستی متوقف کند، بتواند اقتصادی‌نگری را بر مدیریت منابع شهرداری حاکم کند، شهرداری که بتواند سیاست شهرداری شیشه‌ای را در کشاکش تعارضات سیاسی و تعاملات غیرشفاف اما پرمنفعت برای ذی‌نفعان محقق کند، شهرداری که توان مهار بوروکراسی عریض و طویل و ناکارآمد شهرداری را داشته باشد. سوال دوم اینکه: شورای شهر اصلاح‌طلب خوب است یا بد برخلاف گفتمان غالبی که این روزها شوراها را نهادی صرفا تخصصی و دور از سیاست می‌بیند، با اندکی تامل درمی‌یابیم این ادعا بهره‌ای از حقیقت ندارد؛ زیرا اصولا مسئله شهر و اداره آن، مسئله روابط قدرت است که خود دارای وجوه اقتصادی، سیاسی، جنسیتی و ایدئولوژیک است.

شهر عرصه‌ای است که در آن گروه‌ها و طبقات مختلف به نزاع برمی‌خیزند؛ زیرا هرکدام دنبال بیشینه‌کردن منفعت یا مسلط‌کردن ارزش‌های خود هستند. با این مقدمه، بهتر می‌توان فرایند انتخابات شوراها را تحلیل کرد. آنچه تحول‌خواهان در این دوره، در سطح کلان به‌طور اعم و در کلان‌شهر تهران به‌طور اخص، انجام دادند گرچه به نتیجه منتهی شد؛ اما بری از نقد نیست و در صورت بی‌توجهی و رفع‌نکردن اشکالات، می‌تواند در آینده گریبان آنها را بگیرد و هزینه‌هایی گزاف را تحمیل کند. شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان در این دوره از سازوکاری غیرشفاف و پرابهام استفاده کرد که این امر شائبه منفعت‌طلبی، فرصت‌طلبی و اتخاذ تصمیم از سوی چند نفر و مطرح‌کردن آن به‌عنوان نتیجه فرایندی پیچیده و نفس‌گیر را القا می‌کند. با نگاهی گذرا به افراد فهرست نهایی، درمی‌یابیم که برخی از آنها تخصص لازم و مرتبط با شورای شهر را ندارند و برخی دیگر فاقد سوابق و پیشینه‌ای شفاف و قابل دفاع هستند. در نهایت، چنین سیستم گزینشی به بیرون ماندن شماری از کاندیداهای واجد شرایط و شایسته منتهی شد.

جای این سئوال خالی است که با کدام تحلیل، خیل فعالان حوزه مدنی که دارای سوابق روشن در زمینه‌های کودکان کار، حقوق زنان، مطبوعات و... بودند، جایی در فهرست نهایی اصلاح‌طلبان پیدا نکردند؟ آیا اشکال از نبود شایستگی و سوابق کاری بود یا نداشتن لابی‌های قوی؟ پرسش کلیدی‌ای که پیش می‌آید، این است که تا کجا می‌توان با این شیوه جلو رفت و از اعتبار شخصیت‌ها برای رأی‌آوری کل فهرست استفاده کرد؟ آیا این سرمایه به مرور مستهلک نمی‌شود و از فرط تکرار، به ورطه ابتذال نخواهد افتاد؟ در صورت هرگونه نقصی در عملکرد اعضا (که با این شیوه گزینش چندان دور از دسترس هم به نظر نمی‌رسد)، آیا این نقص به پای سرمایه نمادینی که بدنه اجتماعی خود را تشویق به رأی‌دادن به تمام فهرست کرده است، گذاشته نخواهد شد؟ شاید چنین شیوه‌ای در انتخابات خبرگان که کاندیداها بسیار محدود بودند و اصولا جنس آن با شوراها متفاوت است، کارساز می‌بود (هرچند در این باره هم نمی‌توان با قاطعیت نظر داد)؛ اما بی‌تردید نمی‌تواند در انتخابات شوراها مثمرثمر باشد.

دراین خصوص کارشناسان مسائل سیاسی براین باورندکه: وجود شورایی کاملا یکدست شاید چندان هم مطلوب نباشد؛ زیرا در جایی که پای منفعت در میان است و گروه‌های مختلف در حال نزاع با یکدیگرند، بودن نیروهای معارض و داشتن اقلیت، می‌تواند کنترل و موازنه‌ای را ایجاد کند که حاصل آن کاهش فساد باشد. از این منظر، وضعیت ایده‌آل، راهیابی تلفیقی از لیست امید و شایستگانی بود که از فهرست جا مانده بودند؛ تا هم افراد واجد شرایط‌تری به شورا راه پیدا می‌کردند و هم تحول‌خواهان دچار این توهم نمی‌شدند که بدنه اجتماعی تحت هر شرایطی به هر فهرستی با هر کیفیتی رأی خواهد داد؛ چرا که این توهم می‌تواند در آینده هزینه‌های سنگینی را به آنها تحمیل کند. حتی راهیابی چند نفر از فهرست رقیب، می‌توانست وضعیت کلی بهتری را فراهم آورد؛ زیرا در هر صورت به‌دست‌آوردن اکثریت مطلق مانند تیغی دو لبه است؛ از سویی فرصت مناسبی برای تحول‌خواهان فراهم می‌آورد تا پس از سال‌ها، مدعیات خود را به محک آزمون بزنند و طرح و برنامه‌هایشان را برای مدیریت شهری پیاده کنند و از سوی دیگر، قرارگرفتن در کاخ شیشه‌ای، آنها را در معرض آزمونی سخت قرار می‌دهد و در صورت عملکرد نامناسب، دیگر مجال استفاده از سرمایه نمادین که به تمام فهرست مشروعیت ببخشد، از دست خواهد رفت.

کلام پایانی نگارندهمهدی حیدرپور(مهدی قزل):تهران شهرداری می‌خواهد که بداند اعتماد شهروندان به نهاد حکمرانی محلی سرمایه‌ای است که فعلا از بین رفته، شهرداری که نخواهد رئیس‌جمهور شود و شهر را صحنه تبلیغاتی نداند. و دومین اینکه شورای شهرتهران هم بداند سرمایه اجتماعی که همان اعتماد مردم است، به آسانی به دست نیامده تا به‌راحتی بتوان بر سر آن قمار کرد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی